![]() ![]() |
|
04 آبان 1396 | |
گفتگو |
در گفتوگو با تامس هورکا
علی کلانی طهرانی(مترجم): پرسش ازمعنا و نقشی که لذت در زندگی انسان دارد، در طول قرن های متمادی ذهن و قلم بسیاری ازفیلسوفان و نظریه پردازان را معطوف به خود کرده است. شاخه های متفاوت فلسفه معاصر نیزهر یک به نوبه خود در تلاش هستند تا به پاسخی مناسب درباره مسایل و پرسشهای مرتبط با لذت و مفهوم مقابل آن یعنی درد دست یابند. از همین روی نظریه پردازی ها و مصداق شناسی های بدیعی پیرامون این مفاهیم اساسی ارائه کرده اند. پرفسور تامس هورکا (1952) فیلسوف کانادایی، یکی از اعضای برگزیده جامعه سلطنتی کانادا که از سال 2002 کرسی ممتاز مطالعات فلسفی دانشگاه ترنتو را به خود اختصاص داده است و پیش از آن نیز به مدت بیست سال استاد فلسفه در دانشگاه کالگری (Calgary) بوده است تلاش می کند تا به پرسشهایی که نیگل واربرتون فیلسوف شهیر بریتانیایی درباره معنا و مفهوم لذت ، انواع لذت و ارتباط آن با دیگر مفاهیم ارزشمند در زندگی مانند هنر و معرفت مطرح می کند، پاسخ دهد. حوزه اصلی مطالعات و پژوهشهای تامس هورکا فلسفه سیاسی و فلسفه اخلاق خصوصا اخلاق هنجاری است.
بیشترین آثاری که از وی منتشر شده درباره نظریه های اخلاقی مطلق گراست. از هورکا همچنین مقالاتی درباره قضاوت اخلاقی، تنبیه، ملی گرایی، دوستی و اخلاق جنگ منتشر شده است. اثر جذاب و غیر آکادمیک هورکا که شاید علت اصلی دعوت نیگل واربرتون از اوست با نام "بهترین چیزهای زندگی" (the best things in life) در سال 2011 منتشر شد در این کتاب هورکا به بررسی موضوعاتی مانند لذت، معرفت، موفقیت، فضیلت و عشق می پردازد.
................................................
استاد فلسفه در دانشگاه تورنتو، است. تامس هوركا: امیدوارم كه چنین باشد. اگر چیز خوبی نباشد اكثر ما در حال وقت تلف كردن هستیم. اما من میپذیرم كه نوعی احساس شهودی نیرومند وجود دارد مبنی براینكه لذت چیز خوبی است (منظور من از لذت تمام انواع احساس خوب است. هر حسی، هر احساس درونی كهاحساس خوبی است و طنینی مثبت دارد). انسانها واژههای مختلفی را برای انواع متفاوت احساس خوب به كار میبرند: لذت، خشنودی، شادی، شادكامی. منظور من همه اینها است و فكر میكنم بله، احساس خوب چیزخوبی است. تامس هوركا: این همان موضوعی است كه قصد دارم درباره آن صحبت كنم. فكر میكنم فایدهگرایانی چون جرمی بنتام گمان میكردند كه لذت تنها یك چیز است، به تعبیری " اما به گمان من انواع متفاوتی از احساس خوب وجود دارد. وقتی میگویم لذت خوب است منظورم این نیست كه تنها "شما اینكه چیزیاین لذت تنها نوعی احساس است كه (برای ما) خوشایند است.
تامس هوركا: هر یك از آنها احساس پیچیدهای همراه با وجهی از لذت و خوشایندی خواهد بود، علاوه بر این عناصر دیگری وجود دارد كه یك احساس لذتبخش را از احساس لذت بخش دیگر متمایز میكند. بنابراین لذت خوردن شكلاتی كه در بالا به آن اشاره شد تلفیقی است از لذت و مزه شكلات و زیاد بودن خامه. لذت برنزه شدن به سبب دراز كشیدن در آفتاب هم وجهی از لذت خواهد داشت و هم شخص ماسههای داغ را زیر بدن خوداحساس خواهد كرد. بنابراین هركدام از آنها مجموعههایی كاملا متفاوت هستند، اما دارای وجهی از لذت میباشند. ""تامس هوركا: خُب، آن زمانی است كه شما "واجد این اندیشه كه لیورپول امتیاز كسب كرده است و اكثر حیوانات توانایی چنین كاری را ندارند. ""تامس هوركا: نه. به نظر من تمایز دیگری بین آنچه لذتهای صریح مینامیم و لذتهای عامتر (وسعتیافته) وجود دارد. بنابراین بگذارید من نوع اول را در كنار لذتهای صرف كه از نوع". به همین نحو احساس درد معمولا به قسمتی از بدن شما محدود میشود: شما درد را در آرنج راستتان یا در ران چپتان احساس میكنید. بنابراین آنها موضعی اند و همچنین در ظرف آگاهی به صورت عناصری مجزا هستند. ممكن است شما در یك زمان احساسهای متعددی داشته باشید. ممكن است در آرنج راستتان درد داشته باشید و درحالی كه شكلات میخورید از آفتاب گرفتن لذت ببرید و در ران چپتان احساس سوزش داشته باشید، همه این ها در یك لحظه اتفاق افتد. آنها در آگاهی شما عناصری مجزا هستند. لذتهای بسیط موسعتر لذتهایی از نوع "نیگل واربرتون: بنابراین حالها بسیار كلی هستند و درباره چیزی نیستند، به خلاف عواطف كه درباره چیزی هستند. ""افزون براین (احساس بسیط) نوع كلیتر و موسعتری از احساس خوب وجود دارد كه در قسمت"""""""""""نیگل واربرتن: بنابراین ما اكنون یك طبقهبندی علمی داریم. اما چگونه میتوانیم این لذتهای متفاوت را با یكدیگر مقایسه كنیم؟ من دوباره میخواهم اندكی بنتامی شوم چرا كه به نظرم این چهار نوع لذت مستلزم احساس خوب هستند، همه آنها شامل نوعی طنین مثبت هستند و این طنین مثبت كمابیش پرشور است. در نظر من تمام آنچه مهم است مقدار طنین مثبتی است كه به دست میآورید. اگر صرفا به كلماتی كه در انگلیسی به كار میبریم، بیندیشید واژه """"" بنابراین اگر این واژه(شادكامی) را با معانی ضمنی مثبتی كه دارد برای اشكال موسعتر از احساس خوب استفاده كنید، به گمان من این كار شما تلاشی است برای متقاعد كردن ما به اینكه آنها بهتر هستند، اما من با این كار متقاعد نمیشوم. به این ترانه فكر كنید "نیگل واربرتون: بنابراین شما میگویید لذت به هر نحوی كه بهدست آید چیز خوبی است. به نظر میرسد میتوان چنین نتیجه گرفت شخصی كه زندگیاش را معطوف به لذتهای ساده و ابتدایی كرده است و تجربههای شدید بسیاری دارد، میتواند به اندازه شخصی كه زندگیاش را بیشتر معطوف به پیروی از عقل و اندیشه كرده است، زندگی شاد و لذت بخشی داشته باشد.
من نمیگویم كه شخص اول زندگیاش به همان خوبی شخص دوم است چرا كه فقط لذت خوب نیست. اما اگر بپرسید چه مقدار لذت (چه مقدار احساس خوب) در یك زندگی وجود دارد، در پاسخ میتوان گفت: لذت در این زندگی به اندازه لذت در زندگی اندیشمندانهای است كه توصیف كردید. بگذارید چند نمونه را مقایسه كنیم. در یك طرف، شخصی لذتجو وجود دارد، كسی كه زندگیاش را صرف خوردن غذاهای دلپذیر و ماجراجوییهای شهوانی میكند، اما معتقد نیست كه به بهترین نحو زندگی میكند. او به سبب اعمالی كه انجام میدهد از احساس گناه رنج میبرد و بنابراین از زندگیاش احساس رضایت زیادی ندارد ، احساس خوبی نسبت به زندگیاش به عنوان یك كل ندارد. با این وجود، دارای همه این لذتهای خاص و شدید است. و در طرفی دیگر راهبی پرهیزكار داریم غذایش نان و آب است التذاذهای فیزیكیاش بسیار كم است اما از سویی دیگر، دارای نوعی احساس خشنودی پایدار است (نه شدید) نوعی پایداری همه جانبه، حالتی خوب كه آگاهی شخص را فرا گرفته است. او آنچه را كه فكر میكند درست است انجام میدهد. به خدایش خدمت میكند و نسبت به زندگیاش احساس رضایت دارد. بالا و پایین نمیپرد، اما احساس رضایتمندی كاملی از نحوه گذراندن زندگی خود دارد. این افراد به صورتهای متفاوتی لذت میبرند، اما ممكن است پاسخی برای این سوال كه كدام یك بیشتر لذت میبرند وجود نداشته باشد. آنها برابرند، یا كمابیش برابرند؛ نمیتوان گفت زندگی یكی از آنها خوشایندتر و لذتبخشتر از زندگی دیگری است. یك شخص لذتجو تمام لذتهای فیریكی شدید را دارد، اما به ندرت لذت حال خوب یا "نیگل واربرتون: ما تنها درباره لذت صحبت كردیم بدون توجه بهتامس هوركا: به همان خوبی شعر است. (پوشپین نام نوعی بازی متعلق به قرن هجدهم است كه شباهت بسیاری به پولك بازی دارد). این مطلب تا جاییكه پای لذت در میان باشد میتواند درست باشد، هر دوی آنها به صورت مساوی خوب هستند؛ اما شعر مستلزم به كار بستن ظرفیتهای فكری، فهم و احساس همدلانه است كه بر لذت افزوده میشوند و در مقایسه با نوعی لذت برابر، كه در بازی پوشپین قرار دارد، ارزش بسیار بیشتری به شعر خواندن میبخشند. شما درباره شخصی كه از شكنجه حیوانات لذت میبرد صحبت كردید. خُب، من گفتم به لحاظ اخلاقی خوب بودن چیز خوبی است و البته به لحاظ اخلاقی بد بودن (شرور بودن) چیز بدی است. اگر از دردِ دیگران ــ بیایید بگوییم دیگرآزاری یك انسان یا حیوان ــ لذت میبرید، به جهت لذت بخش بودن میتواند ارزش مثبت داشته باشد؛ اما ارزش منفی نیز دارد: به سبب اینكه بدخواهانه است و متضمن نوعی نگاه مثبت به شوق و التذاذ از كاری بد یعنی درد كشیدن شخصی دیگر است. بنابراین، این كار به میزان لذتبخشیاش خوب و به میزان شرورانه بودنش بد است. این لذت از لذتهای مشابه كه متعلَق آنها شرورانه نیست بدتر است؛ و بدتر از آن زمانی كه درد دیگران كه فرد دیگرآزار از آن لذت میبرد درد بزرگی باشد. بنابراین لذت دیگرآزاری در كل شرورانه است: بدی آن، كه ناشی از شرارت است، بیشتر از خوبی آن است كه از لذت سرچشمه میگیرد.
تامس هوركا:بله، من فایده گرا نیستم و (به صورت خاصتر) درباره ارزشها لذتگرا نیستم. طبق سنت دو اشكال اساسی نسبت به لذتگرایی وجود دارد، اولی درباره لذتهای احمقانه است و دومی درباره لذتهای برخاسته از شرور اخلاقی است. بنابراین لذتهای احمقانه مانند لذت از بازی پوشپین وقتی در برابر شعر قرار میگیرد، لذتهای دلتاها و آپسیلونها در رُمان "[۲] یا آن لذتهایی كه ماشین تجربه رابرت نوزیك برای انسانها فراهم میكند. اگر هر آنچه كه ارزشمند است لذت است، پس پوشپین به همان خوبی شعر است. دلتاها و آپسیلونها كه میگویند "نیگل واربرتون: اما لذت خوب است. چگونه میتوانیم به ارزیابی لذت در مقایسه با دیگر خوبیهای زندگی بپردازیم؟ [۱]
......................